گردشگری مشهد

نشریه ماهنامه ای نهنگ

هارونیه تا باغ شاهنامه فردوسی

۷۶ بازديد
بعنوان گزارشگر نشریه نهنگ نو روز ده دی، روز ملی مشهد، رفتم موزه نان. موزه نان یکی از جاذبه‌های فرهنگی و گردشگری شهر مشهد است که بازدید از آن بسیار جذاب است. موزه نان شامل یک سالن بزرگ است که از چهار قسمت تشکیل شده است. در هریک از قسمت‌ها به ترتیب نحوه تهیه و تولید نان از زمان کاشت بذر، برداشت گندم و پخت نان توضیح داده شده است. امروز هم که روز جهانی موزه بود، با اینکه میدونستم بازدید موزه ها رایگانه، ولی ریسک نکردم و جاهای مشخصی مثل هارونیه و آرامگاه فردوسی رفتم که فضای باز مثل پارک کوهسنگی داره. اینجا قبلا جزو ییلاقات مشهد بود که الآن بافت مسکونی دورش رو گرفته. برای اوقات فراغت مردم که ساکن اینجا هستند، وسایل ورزشی ثابت در نظر گرفته اند.
خواستم صنایع دستی سنگی ببینم که همینطوری چون اینها به هم وصل بودند رسیدم خود آرامگاه. با استفاده از ابزارها و تجهیزات مختلف، سنگ ها حکاکی و تراشیده می‌شوند و از آن ها محصولات مختلفی همچون انواع ظروف، پایه چراغ، قاب عکس، و انواع نگین درست می‌کنند که سوغات مشهد هم هست. الآن آرامگاه فردوسی مشهد پر از مجسمه و جاهای قشنگ برای عکس گرفتنه.
هارونیه یک جای پذیرش و بلیت فروشی داره. چون روز موزه بود من رایگان رفتم. با اتوبوس رسیدم؛ خط 202/1 که دقیقا روبروش یک ایستگاه داشت. خطوط دیگه اتوبوس هم اونجا هست چون پایانه است. خوبی خط 202/1 اینه که با مترو از جای میدان بسیج (ایستگاه حرم) که تا پایانه آزادی بیای، از اونجا میتونی خودت رو با همین خط به آرامگاه فردوسی برسونی.
به پیاده روها هم توجه شده بود؛ شیب نداشتند، قشنگ بودند و خط زرد مخصوص نابینایان داشتند. فکر کنم بهترین وقتی که باید میرفتیم این جاهای دیدنی رو بگردیم بهار بود که من رفتم. آرامگاه فردوسی تا هارونیه پارک بزرگی داره. اونجا صنایع دستی سنگی میفروشند. قابلمه های بزرگ سنگی هم داشت که من دنبالش بودم. ظرفها از جنس سنگ هستند. از ویژگی‌های این سنگ که نوعی سرپانتین است نرم و مقاوم بودن آن در برابر آتش است که به دلیل طبخ ملایم، غذا را به آرامی می‌پزد. دو-سه تا کارگاه فعال حکاکی مشغول به تهیه این صنایع هستند. بنظرم اومد که میتونستم به جای بازار فتح آباد خیابان خیام مشهد از این جا خرید کنم.
کل ایران، هیچ کدوم این مجسمه های قشنگ فردوسی رو نداره: نبرد رستم و اسفندیار، رستم و سهراب؛ واقعا درجه یک و قشنگن و بزرگ. اینها به جز اون مجسمه معروف جای خود آرامگاه که فردوسی با کتاب معروفش، شاهنامه، روبروی حوض نشسته و میخونه که «بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی». معماری داخلی بنا هم دربردارندهٔ کاشی‌کاری‌ها، نقوش سنگی برجسته از داستان‌های شاهنامه و کتیبه‌هایی سنگی از سروده‌های فردوسی و دیگرانه.
شاهنامه 80 میشه جای خانقاه که تا آرامگاه فردوسی رو میتونید از جای باغهای اونجا پیاده برین. پارک کودک و پارک خانوادگی داره. میتونید فصل اردیبهشت تشریف بیارین برای توت خوری. حتی پارکینگ جای آرامگاه هم حالت باغی داره. امروز هوا ابری و بارونی بود و این یکی از عکسهایی هست که من گرفتم:
هارونیه

موزه نان - روز ملی مشهد

۱۷۴ بازديد
موزه نان مشهد - میدان هفت خان - شاهنامه
ده دی 1402 مصادف با روز ملی مشهد عازم موزه نان مشهد شدم. این روزها بچه مدرسه ای ها رو میارن اینجا که چرخه پخت نان را یاد بگیرند. من هم فرصت را غنیمت شمردم و بین آنها در این موزه حاضر شدم. ده دی هم انتخاب خوبی برایم بود. در این روز وسایل حمل و نقل همگانی را رایگان کرده بودند و با اینکه آفتابی داغ وسط یک روز زمستانی بود خوش میگذشت.
مسیرم را از سمت شاهنامه 14 انتخاب کردم. سر خیابان یک سه راهی بود. کلی چپ و راست را نگاه کردم تا بتوانم این پیچ را رد کنم. بعد هم به موزه نان مزرعه از سمت خیابان شهید یزدی رسیدم. با نگهبانی درب ورودی هماهنگ کردم و مسئول موزه به استقبالم آمد.
موزه بازدید را برای عموم در ساعات اداری رایگان کرده بود. یک درب چوبی داشت که وقتی وارد آن میشدی شروع میشد. من قبلا موزه مردم شناسی لرستان رفته ام. این موزه نسبت به آن کمی مینیاتوری تر بود و بیشتر از المانهای مربوط به طبیعت در آن استفاده شده بود. استفاده از تابلوی آسمان آبی در همان ابتدای کار بالای بخش شبیه سازی کاشت، داشت و برداشت گندم در گندم زار از تفاوتهای اساسی آن با موزه لرستان بود.
به محض ورود بچه ها چه قشنگ چه قشنگ یکی از آنها بلند شد. خانم جوانی مراحل موزه را توضیح میداد و بچه ها دور آن جمع بودند. یکی از دخترها از پدربزرگش که در روستا دقیقا همین مراحل را برای برداشت گندم طی میکرد گفت و حرف خانم مسئول بازدید موزه را تایید کرد. یادم به خودم در دوران مدرسه افتاد که در آن زمان شاید انقدر راحت بین بچه های دیگر کسی حرف نمیزد و بلکه نوعی خود شیرینی محسوب میشد. اینجا جمع دوستانه بود و بچه ها کنار هم از موزه بازدید میکردند.
از هاون چوبی، هاون سنگی، و ظرف بزرگی که در واقع خمره بزرگی بود و به آن کندوی گندم می‌گفتند، در کنار آسیاب آبی و آسپاد رد شدم تا رسیدم به نانوایی سنگک و محل پخت نانهای سنتی. در بخشی از موزه از مراحل کاشت، داشت و برداشت تصویرسازی کرده بودند. چند مجسمه بین آنها بود که سر کچل یکی از کشاورزان توجه من را به خود جلب کرد.
ظرف‌هایش را کلا دوست داشتم. شاید دلیلش گذشته و تاریخچه ای بود که خودم می‌توانستم مقایسه کنم. مثلا هاون سنگی (the stone mortar) الآن هم هست، ولی نسبت به هاونی که در موزه گذاشته ان خیلی خوش تراشتر است و قشنگ معلوم است که این هاون قدیمی است. هاون چوبی هم قابل قیاس با هاون های برنج کوبی‌هایی که ممکن است الان در چین، ژاپن و شرق آسیا پیدا کنیم هست. آن کندوی گندم هم در تاریخ صدساله ما ممکن است به راحتی پیدا شود، البته، در اندازه کوچکتر. آن دستاسش رو دوست داشتم خودم یکی ازش میخریدم. روضه کل عبداللهی برام جالب بود که دهه پنجاه دایر میشد. دقیقا مکان اجرا را ننوشته بود. من خودم وسط شهر و نزدیک حرم میدانم که روضه مرسوم بوده است، اما این روضه در این محدوده که فاصله ای 25 کیلومتری با حرم مطهر رضوی پیدا میکنه، کمی برام غریب بود. یعنی اینجا روستایی بوده که انقدر رونق داشته که مردمش مثل مردم وسط شهر روضه میگذاشتن؟ پارچه سردرش گلدوزی از گل‌ها و پروانه‌ها شده بود. شاید اینجا سراسر گل و پروانه بوده است. با دقت دوخته شده و احترام، هنر و علاقه به زیبایی مردم اینجا را می‌رساند. اینها حدی از مقایسه رو به آدم می‌دهند. عکس‌هایشان را در انتها گذاشته‌ام و پیشنهاد می‌کنم شما هم از نزدیک ببینید.
انتهای موزه رسیدم به تصاویر شاعران و شاهنامه فردوسی، مکانی که در آن موزه نان احداث شده بود. براستی انتخاب خوبی بود. در نزدیکی میدان هفت خان که تندیس رستم و اژدها دارد، موزه ای به نام موزه نان مزرعه وجود دارد که من از آن بازدید کردم. بعد از آن راهی هفت انار شرکت اینهنگ شدم که مدیرعاملش من هستم. هفت انار نیز قرابت و نزدیکی با کلمه هفت خان دارد. این شد که تصمیم گرفتم حتما خاطره بازدیدم از موزه را اینجا ثبت کنم.