موزه نان

نشریه ماهنامه ای نهنگ

موزه نان - روز ملی مشهد

۹۸ بازديد
موزه نان مشهد - میدان هفت خان - شاهنامه
ده دی 1402 مصادف با روز ملی مشهد عازم موزه نان مشهد شدم. این روزها بچه مدرسه ای ها رو میارن اینجا که چرخه پخت نان را یاد بگیرند. من هم فرصت را غنیمت شمردم و بین آنها در این موزه حاضر شدم. ده دی هم انتخاب خوبی برایم بود. در این روز وسایل حمل و نقل همگانی را رایگان کرده بودند و با اینکه آفتابی داغ وسط یک روز زمستانی بود خوش میگذشت.
مسیرم را از سمت شاهنامه 14 انتخاب کردم. سر خیابان یک سه راهی بود. کلی چپ و راست را نگاه کردم تا بتوانم این پیچ را رد کنم. بعد هم به موزه نان مزرعه از سمت خیابان شهید یزدی رسیدم. با نگهبانی درب ورودی هماهنگ کردم و مسئول موزه به استقبالم آمد.
موزه بازدید را برای عموم در ساعات اداری رایگان کرده بود. یک درب چوبی داشت که وقتی وارد آن میشدی شروع میشد. من قبلا موزه مردم شناسی لرستان رفته ام. این موزه نسبت به آن کمی مینیاتوری تر بود و بیشتر از المانهای مربوط به طبیعت در آن استفاده شده بود. استفاده از تابلوی آسمان آبی در همان ابتدای کار بالای بخش شبیه سازی کاشت، داشت و برداشت گندم در گندم زار از تفاوتهای اساسی آن با موزه لرستان بود.
به محض ورود بچه ها چه قشنگ چه قشنگ یکی از آنها بلند شد. خانم جوانی مراحل موزه را توضیح میداد و بچه ها دور آن جمع بودند. یکی از دخترها از پدربزرگش که در روستا دقیقا همین مراحل را برای برداشت گندم طی میکرد گفت و حرف خانم مسئول بازدید موزه را تایید کرد. یادم به خودم در دوران مدرسه افتاد که در آن زمان شاید انقدر راحت بین بچه های دیگر کسی حرف نمیزد و بلکه نوعی خود شیرینی محسوب میشد. اینجا جمع دوستانه بود و بچه ها کنار هم از موزه بازدید میکردند.
از هاون چوبی، هاون سنگی، و ظرف بزرگی که در واقع خمره بزرگی بود و به آن کندوی گندم می‌گفتند، در کنار آسیاب آبی و آسپاد رد شدم تا رسیدم به نانوایی سنگک و محل پخت نانهای سنتی. در بخشی از موزه از مراحل کاشت، داشت و برداشت تصویرسازی کرده بودند. چند مجسمه بین آنها بود که سر کچل یکی از کشاورزان توجه من را به خود جلب کرد.
ظرف‌هایش را کلا دوست داشتم. شاید دلیلش گذشته و تاریخچه ای بود که خودم می‌توانستم مقایسه کنم. مثلا هاون سنگی (the stone mortar) الآن هم هست، ولی نسبت به هاونی که در موزه گذاشته ان خیلی خوش تراشتر است و قشنگ معلوم است که این هاون قدیمی است. هاون چوبی هم قابل قیاس با هاون های برنج کوبی‌هایی که ممکن است الان در چین، ژاپن و شرق آسیا پیدا کنیم هست. آن کندوی گندم هم در تاریخ صدساله ما ممکن است به راحتی پیدا شود، البته، در اندازه کوچکتر. آن دستاسش رو دوست داشتم خودم یکی ازش میخریدم. روضه کل عبداللهی برام جالب بود که دهه پنجاه دایر میشد. دقیقا مکان اجرا را ننوشته بود. من خودم وسط شهر و نزدیک حرم میدانم که روضه مرسوم بوده است، اما این روضه در این محدوده که فاصله ای 25 کیلومتری با حرم مطهر رضوی پیدا میکنه، کمی برام غریب بود. یعنی اینجا روستایی بوده که انقدر رونق داشته که مردمش مثل مردم وسط شهر روضه میگذاشتن؟ پارچه سردرش گلدوزی از گل‌ها و پروانه‌ها شده بود. شاید اینجا سراسر گل و پروانه بوده است. با دقت دوخته شده و احترام، هنر و علاقه به زیبایی مردم اینجا را می‌رساند. اینها حدی از مقایسه رو به آدم می‌دهند. عکس‌هایشان را در انتها گذاشته‌ام و پیشنهاد می‌کنم شما هم از نزدیک ببینید.
انتهای موزه رسیدم به تصاویر شاعران و شاهنامه فردوسی، مکانی که در آن موزه نان احداث شده بود. براستی انتخاب خوبی بود. در نزدیکی میدان هفت خان که تندیس رستم و اژدها دارد، موزه ای به نام موزه نان مزرعه وجود دارد که من از آن بازدید کردم. بعد از آن راهی هفت انار شرکت اینهنگ شدم که مدیرعاملش من هستم. هفت انار نیز قرابت و نزدیکی با کلمه هفت خان دارد. این شد که تصمیم گرفتم حتما خاطره بازدیدم از موزه را اینجا ثبت کنم.